طنز : در زمانهاي گذشته كار پيدا ميشده
در زمانهاى گذشته كار پيدا ميشده
هم براى بنده، هم سركار پيدا ميشده!
تا شود آرام،اعصاب جماعت،پيش از اين
دست كم در دكهها سيگار پيدا ميشده
هر كسى در جيب شلوارش فرو مىكرده دست
بخش بيرون مانده از شلوار، پيدا ميشده!
كفش آدم در نماز ظهر اگر در مسجدى
ميشده گم، تا دمِ افطار پيدا ميشده
در نماز ظهر فردا،عينهو يك روز قبل
باز هم گم ميشده، هر بار پيدا ميشده!
بنده از موضوع اين كفش،اينقدر فهميده ام
آن زمان هم آدم بيمار پيدا ميشده!
مطمئنم اعتياد آن روزها هم بوده، چون
بعد مطلع گفتهام: «سيگار پيدا ميشده»
منقل و سنجاق و سيخ و لوله در حد وفور
بوده، يعنى بى گمان ابزار پيدا ميشده
مى چكيده آب از سوراخ بينىها زياد
جنس نامرغوب در بازار پيدا ميشده
موش و گوش از ابتدا با هم برادر بودهاند
هر چه برگردى عقب،ديوار پيدا ميشده!
تا خماران را كند مست از مى مخصوص خويش!
بر در ميخانهها خمار پيدا ميشده
آرى آن خمار از اين رو لاجرم يك يا دو بار
در تمام سال در انظار پيدا ميشده
مثل آدم از در ميخانه بيرون مىزده
عاقبت خمار هم ناچار پيدا ميشده!
من نمىدانم كه مشكل از كجاى كار ماست؟!
مثل الان آن زمان هم يار پيدا ميشده
رفت و آمد بوده سنگين، گر چه در هر جاى شهر
مجرى اخبار تا اخبار پيدا ميشده!
گنج هم بىرنج و بىزحمت نمىآيد به دست
تا به گنجى مىرسيدى،مار پيدا ميشده
شعر نغز و دلنشين،برعكس اشعار مدرن
لا اقل در قوطى عطار پيدا ميشده!
شعر بىمقدار،حتما بوده، شوخى مىكنم!
شعر بد هم آن زمان انگار پيدا ميشده
كشور ما بوده در هر دوره در اوج رفاه
هر كجا هم فقر يك مقدار پيدا ميشده!
منبع:تهران امروز
نظرات شما عزیزان: